وقتی عدالت پوچ به نظر میرسد؛ حرفهایی از زبان یک مدرس شایدخسته شاید ….
سلام و سپاس
گاهی دنیا چنان بیرحم رفتار میکند که انگار هیچ مفهومی از عدالت، معنا، یا انصاف وجود ندارد.صحنه هایی می بینی و تجربه هایی که درک آن خارج از توان است.
بیماری، فقر، بیمهری، نادیدهگرفتهشدن، و تلاشهایی که بینتیجه میمانند… همه دستبهدست هم میدهند
تا انسان به جایی برسد که بگوید
«دنیا به هیچکس رحم نمیکنه و عدالت فقط یه واژهی پوچه»
و من، کسی که حدود سی سال در کلاسهای مدیریت و ارتباطات، از رشد، امید، معنا، هدف و مسئولیت گفتهام، حالا در چنین نقطه ایستادهام با بهت به دنیایی نگاه می کنم که:
خسته، پر از تردید، و گاهی حتی انسانی شرمنده از اینکه چرا خودم نمیتوانم نسخهای که برای دیگران مینویسم، حد اقل برای خودم عملی کنم
اما این خستگی، بیهمتی نیست
این فقط صدای فرسودگی انسانی است که زیاد داده و کم گرفته، زیاد شنیده و کم شنیده شده
عدالت شاید در این دنیا مفهومی خیالی باشد
اما بدانیم که من هنوز حاضر نیستم تمام خودم را تسلیم بیرحمی کنم
اگر قرار باشد زندگیام تنها یک جمله از من بپذیرد، آن جمله این است
عدالت شاید توی دنیا نباشه، اما میتونه توی دل من زنده بمونه؛ اگر هنوز هم« بتونم چراغی، هرچقدر کوچک، روشن نگه دارم »
این نوشته فقط یک اعتراف نیست، بلکه شروع دوبارهای است
شروعی برای صداقت بیشتر با خودم و مخاطبانی که سالها برایشان سخن گفتهام اینجا می نویسم برای این که تعهدی باشد برایم که شروعی قویتر را دوباره تجربه کنم.
اگر تو هم گاهی اینگونه احساس میکنی، شاید وقتش رسیده که از دل همین خستگی، معنا رو دوباره بسازیم
#دل_نوشته
#ارتباطات_موثر
#عباس_رحمتی
#کارآفرینی






