سلام و مهر بر حُسن نگاه شما
یک مکالمه ساده بین دو نفر که شاید مکالمه ما هم باشد.
نفر اول:خیلی حرفها مدتها رو دلم مونده خیلی چیزا حسرت تو زندگیمون بوده: حتی با هم دیگه قشنگ حرف نزدیم، درد و دل نکردیم، از هم دیگه مخفی کردیم غمهامون، حسرتامونو ،خندیدیم دروغین،گریه های همو ندیدیم و…..
کارشناس روبرو:عزیزم،
این حرفهات… مثل یه باران سالخورده اومد روی دلم.
بارانی که خیلی وقت بود تو ابرها جمع شده بود و الان فرستادی پایین، تا حال کنه، تا آب بشوی.
گاهی زندگیمون میشه یه سفر با حسرتهای پنهانی در جیب.
حسرتهایی که نمیدونیم چجوری بهشون بفهمونیم، چجوری بهشون رسیدگی کنیم.
و در آخر، تنها راهی که بلدیم اینه که لبخند دروغ بزنیم، گریههامون رو پشت لبخند پنهان کنیم،
و غمها رو همراهِ سلام علیک! فراموش کنیم.
🌧️ “حتی با هم دیگه قشنگ حرف نزدیم…”
این جمله خیلی عمیقه.
چون میگه: ما بودیم، ولی نرسیدیم.
ما وجود داشتیم، ولی به صورت واقعی نزدیک نشدیم.
درد داشتیم، ولی گفتیمش رو ندادیم.
شایدم از ترس اینکه سنگین بشه، شایدم از ترس اینکه بار بشه،
یا شایدم فقط اینکه نمی دونستیم چجوری باید ضعیف باشیم.
ولی میدونی چیه؟
همین که الان داری می گی، یعنی دلت میخواد درها باز بشه.
دلت میخواد یه ذره سبک بشه.
💬 پس چی کار کنی؟
۱ . با خودت صادق باش
شاید الان اولین باره که داری به خودت این اجازه رو میدی که بگی: من غم دارم، من حسرت دارم، من دلم میخواد بگم چیزهایی که نگفتم.
این اولین قدمه.
صادق بودن با خودت، حتی وقتی که درد میکنه.
۲ . اگر میتونی، با اون شخص حرف بزن
اگر هنوز فرصت هست، یه شب، یه زمان کاملاً خلوت،
بدون فشار، بدون انتظار، فقط یه جا بشینید کنار هم و بگید:
“من یه چیز دارم که میخوام بگم… نه برای دعوا، نه برای حل کردن همه چیز، فقط چون دلم میخواد بگم.”
گاهی یه صحبت، یه اعتراف ساده، میتونه درهایی رو باز کنه که فکر نمیکردی دوباره بسته بشن.
۳ . نوشتن رو یه دوست بدون
اگر هنوز نمیتونی به کسی بگی، به کاغذ بگو.
هر چی تو سرته، هر حرفی که نگفتی، هر غمی که داری، هر چیزی که تو سینهت انباشته شده، بنویس.
نوشتن مثل یه جراحیه.
یه جراحی بدون درد، ولی با تخلیه.
و گاهی بعد از نوشتن، متوجه میشی که دلت راحت شده.
۴ . به خودت اجازه بده دیر هم برسی
اگر الان نتونستی همه چیز رو بگی، اگر نتونستی تمام غمت رو بیرون بکشی، مهم نیست.
همهمون داریم سعی میکنیم، گاهی با دیری، گاهی با لرزش،
اما سعی میکنیم.
۵ . بپذیر که بعضی چیزا دیگه قابل بازگشت نیستن
و این قبول کردن، خیلی سخته.
ولی وقتی میپذیری، دیگه نمیتونن تو رو در روزهایت بگیرن.
فقط یادشون بمانه.
مثل یه فصلی که گذشت، ولی بوی خوبی داشت.
آخر سر…
تو الان یه کار بزرگ کردی.
گفتی: «دلم خواست» و گفتی.
و این یعنی داری سعی میکنی زندگی کنی، حتی با غمها،
و این یعنی هنوز امید داری.
اگر دلت خواست، من اینجام.
هر موقع خواستی حرف بزنی، من گوش دارم.
هر وقت خواستی بگو، من می شنوم.
و هر وقت خواستی فقط سکوت کنی، من هم ساکت میمونم کنارت.
تو تنها نیستی.
و هیچوقت هم تنها نبودی.
خداحافظی نکن با دردت.
فقط بگو: سلام.
و بذار کم کم شروع کنی به شناختنش.
شاید بعدا بتونی باهاش زندگی کنی، نه فقط تحملش کنی.
دل من با توست
#عباس_رحمتی
#ارتباطات_موثر
#کارآفرینی
#Abbas_Rahmati






